مثل هيچكس ای برادر تو همه اندیشه ای/ما بقی خود استخوان و ریشه ای/گر بود اندیشه ات گل گلشنی/گر بود خواری تو هییمه گلخنی آخرین مطالب
نويسندگان پنج شنبه 29 فروردين 1391برچسب:چرا؟, :: 23:52 :: نويسنده : هادی اموری
مردی برای جمعی لطیفه ای تعریف می کرد.همه دیوانه وار خندیدند.بعد از لحظه ای دوباره همان لطیفه را گفت و تعدادی کمتری خندیدند.او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه کسی نخندید.او لبخندی زد و گفت.وقتی که نمی توانید بارها و باره به لطیفه ای یکسان بخندید پس چرا بارها و بارها در مورد مسئله ای مشابه به گریه و افسوس ادامه می دهید؟(گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید.)
خدا پرسید میخوری یا می بری؟ و من گرسنه پاسخ دادم میخورم! چه میدانستم لذت ها را میبرند؟ حسرتها را میخورند. (حسین پناهی)_______افلاطون میگه:اگه نتونی کسی روفراموش کنی بدون هرگزازیادش نرفتی.______گاهی سکوت علامت رضایت نیست!
شاید کسی دارد خفه میشود پشت سنگینی یک بغض.(دکترعلی شریعتی)________زندگی تنها عبور نفسها نیست،تداعی لحظه هایی ست که بیاد دوست میگذرد..!__________آن روز که همه دنبال چشم زیباهستند،توبه دنبال نگاه زیباباش
(دکترشریعتی)_________سعی نکن بفهمی کدوم ستاره قشنگتره سعی کن بدونی پیش کی قشنگترین ستاره ای._________ فريادهامرده اند سكوت جاريست
تنهائی حاكم سرزمين بی كسی است.ميگويند خداتنهاست ماکه خدانیستیم پس چراازهمه تنهاتریم؟ ________آدم چه صبورانه بعضی دردها را تحمل میکند بی آنکه بداند حق است یا ستم!
زن و مرد قبل از ازدواج/
مرد:آره دیگه نمی تونم بیشتر از این منتظر بمونم/
زن:می خوای از پیشت برم؟/
مرد:نه فکرش را هم نکن/
زن:منو دوست داری؟/
مرد:البته/
زن:آیا تا حالا به من خیانت کردی؟/
مرد:نه چرا چنین سوالی می کنی./
زن:منو مسافرت می بری؟/
مرد:مرتب/
زن:آیا من می زنی؟/
مرد:به هیچ وجه من از این جور آدما نیستم/
زن:میتونم بهت اعتماد کنم؟
.
.
.
بعد از ازدواج£متن را این دفعه از پایین به بالا بخوان.
پنج شنبه 29 فروردين 1391برچسب:دلخورتم, :: 16:22 :: نويسنده : هادی اموری
ناز نیست گر دعایت نکنم.
این همه مردم دعایت کردند نیامدی.
من دعا کنم می آیی؟ نمی آیی.
خود را در آینه تماشا کرده ای؟
عاشق چشم و ابرویت نشدیم که یک خروار سال به انتظارت بنشینیم.
مردم درد دارند،دردی عظیم الجثه.
دل بکن،چه داری؟بیا،ناز نکن.برای که ناز می کنی.
کودک نیستی آبنباتت دهم بیایی.
دل بکن،چه داری،
این قدر امروز و فردا کرده ای که شاعر هم خسته شد و قلم را شکست و گفت:
شاید این جمعه بیاید...شاید
پرده از چهره گشاید...شاید
التماس دعا
پنج شنبه 29 فروردين 1391برچسب:اشعارعرب, :: 15:14 :: نويسنده : هادی اموری
انا المکصور خاطر من الگماط و انا امشلوع گلبی امنل اطفوله،کم اسنین عمری شیب الراس،اشوف الفرح یمی و ما انوله،سواها الزمان اویای بزماط أخذ منی الأریده بکل سهوله،حط بیه جرح ما یرهم اخیاط،جرح من الجدم للراس طوله.
____________
و حگ دلت هلی وموگد یمرهه،عسل بشفافی گهوتهم یمرهه،صدیج الزین لو روحی یمرهه،اویا ابنار مآهاب المنیه...
_____________
حزن دنیای تمطر ماصحتلی،ردت فرصه اشوفک ما صحتلی،أضل بالنوم اصیحن ما صحتلی،صحتلک بس یرد صوتی علیه.
_____________
أهنه علی صاحب بچینه ولبعض سمو فیلم،ثاری ازاد ماصخ و مایقزر بلزلم،صدگ گالوهه انشامه و صدگوهه اهل العلم(خاویلک نشمی و غیراوی)
________________
وین البخت یفلان و تگلی مبخوت،رحت اشتغل دفان محد رضا ایموت،زین البخت ویاک واصل لهد حد،احفر گبر للمات گالو عدل رد،جابولی میت عود بتشر سنی،یگعد یگل الناس هذا الکتنی.
_____________
بعدهو العگل عندی ما تهمنی وتهیمت هل عواذل ما تهیمنی الأخو من ذات نفسه ما تهمنی خذه حچی الشمات او خان بیه اناس تعرفنی ابغظیتی او چون ظیعت العگل او ما یهمنی من عواذل کل کلام الینگل الأخو ابذاته ما تهنی شفته ما یحمل ثگل یم المایسوه ایشیل ایده
______________
امجد طبعی کلمن زین و ابد ماغیدرت طبعی وحگ عندی امن اشیل اراس افخر و زمط ابربعی امس من طرق باب العوز بیهم عدلت وضعی و احتاز احدما خلونی ما گولن ابربعی العوز حد لو شوف بعیونی باچر من یصیر العار اول ما یعیرونی مثل عند العرب معروف ادونی ایرافج ادونی و ربعه احیود اعنزونه اذا لجلجلی زمان العوز او باتت بصدرحسره ادگ ظهری ابأهل نخوای ارد وتنخه للحمده
پيوندها
سلام وبلاگت خيلي به دردم خورد اگه مايل هستي تبادل لينك كنيم
|
|||||||||||||||||
|