مثل هيچكس
ای برادر تو همه اندیشه ای/ما بقی خود استخوان و ریشه ای/گر بود اندیشه ات گل گلشنی/گر بود خواری تو هییمه گلخنی
پنج شنبه 29 فروردين 1391برچسب:چرا؟, :: 23:52 :: نويسنده : هادی اموری
مردی برای جمعی لطیفه ای تعریف می کرد.همه دیوانه وار خندیدند.بعد از لحظه ای دوباره همان لطیفه را گفت و تعدادی کمتری خندیدند.او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه کسی نخندید.او لبخندی زد و گفت.وقتی که نمی توانید بارها و باره به لطیفه ای یکسان بخندید پس چرا بارها و بارها در مورد مسئله ای مشابه به گریه و افسوس ادامه می دهید؟(گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید.)
صفحه قبل 1 صفحه بعد
پيوندها
  • نامردی موقوف
  • ردیاب خودرو

  • سلام وبلاگت خيلي به دردم خورد اگه مايل هستي تبادل لينك كنيم








نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 47
بازدید کل : 41678
تعداد مطالب : 24
تعداد نظرات : 11
تعداد آنلاین : 1

Alternative content